وبلاگ رسمی رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)

دروغ باد ما را ، هر حقیقتی که با آن خنده ای نکرده ایم 🌱

وبلاگ رسمی رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)

دروغ باد ما را ، هر حقیقتی که با آن خنده ای نکرده ایم 🌱

وبلاگ رسمی رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)

محتوایت این سایت متعلق به
رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)☆
شاعر،ترانه سرا
و نویسنده معاصر می باشد
تمامی آثار در کتابخانه ملی ثبت شده است
حق چاپ محفوظ می باشد
هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد%
انتشار مطالب با ذکر منبع بلامانع است
استفاده از متون و اشعار ، بدون تغییر
و با ذکر نام نویسنده جایز است

۶ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

۱۸
تیر

می خواهم مست شوم ...

 مثل روزهای پرخنده ای که صدای خنده هامان

درو دیوار

همسایه را به لرزه در می آورد


می خواهم مست شوم مثل ان روزهایی که از

صبح تا شب خانه

بازی می کردیم و هیچ خسته نمیشدیم


می خواهم  مست شوم مثل ان روزهایی که صدای

زنگ ساعت

نخورده از خواب بیدار میشدیم و حتی روزهای

جمعه هم بر

حسب عادت لباس مدرسه را می پوشیدیم و به

راه می افتادیم و

 

نصف راه یادمان می افتاد که امروز جمعه است

 

می خواهم مست شوم مثل ان روزهایی که هم

شاگرد اول

بودیم هم آنقدر شور بازی داشتیم که برای کش

بازی در حیاط

مدرسه به بهانه آب خوردن از معلم اجازه می

گرفتیم


آنقدر مست بودیم ، انقدر بچه بودیم که خبر

نداشتیم ناظم از

پنجره ما را خواهد دید


یعنی عاشق بودیم عاشق کش بازی که بارها از

جایی که پاره

میشد گره اش می زدیم و به بازی ادامه می دادیم


می خواهم مست شوم مثل روزهایی که در مدرسه

صف می

کشیدیم و منتظر می ماندیم تا ببینیم برای گرفتن

کارت های صد

آفرین و هزار آفرین اسم کداممان را صدا می زنند


می خواهم مست شوم مثل آن روزهایی که تنها

دردمان چگونه

گرفتن روزه های کله گنجشکی بود

 

می خواهم مست شوم ...


نمی خواهم اندوه را بشناسم که اشک هایم را

بادلیل و بی دلیل

 

روانه صورتم سازد


می خواهم مست شوم از همان مست هایی که

روزهای بد نتواند

 

مرا از پا دراورد


که روزهای سخت از دست و پنجه نرم کردن با من

بترسد


و گریزان شود  از ریش خندهایی که قرار است به

رویش بزنم


می خواهم مست شوم و کمی  رفیق بازی کنم با

روزهای خوب

#رعناابرا
#رعنا_ابراهیمی_فرد

 

 

۱۸
تیر

شاید تاوانش را داده ام
تاوان نگاههای سربه زیر دختری جوان را
تاوان قلبهای ندانسته مچاله شده را
تاوان قلبهایی که شاید هنوز هم عاشق هستند
اما او من بودم که باید انتخاب می کردم
و من فقط یک نفر بودم
و قلبم درگیر شاهزاده ی مجهولی بود
که باید با اسب سپید می آمد
اما هنوز نیامده بود ...
و من سر به زیر بودم ، آنقدر سربه زیر ...
که قلبی را که سالها درگیرم بود را نمی دیدم
اکنون که مزه عشق را چشیده ام
می گویم : چه سخت گذشت شب ها و روزها
برای کسانی که به امید نگاهی ، نیم نگاهی
سالها سر راهم سبز می شدند

#رعناابرا
#رعنا_ابراهیمی_فرد

ranaebrahimifard@

۱۸
تیر

پنجره را بگشا بر روی تمام خوبی ها


کینه ها را فراموش کن


قلبت را کمی به آرامش دعوت کن


ببخش کسی را که دلت را شکست


ببخش دستی را که سیلی محکمی بر صورتت زد


زمین گاهی تهی شدن می خواهد


گاهی لم دادن دلش می خواهد


و گاهی بخشیدن ...


زمین را با دلی آکنده از درد و غم و کینه


سنگینی نکن


بگذار قلبت سبک بال ...


مهمانی زمین را به آخر برساند


و مهربانی جشنی باشد برایش


تا انسانها را هرگز فراموش نکند

#رعناابرا
#رعنا_ابراهیمی_فرد

ranaebrahimifard@

 

۱۷
تیر

خیلی ها می خواهند...


با کفش هایی که پوشیده ای راه بروند


می خواهند در صندلی که نشسته ای


بنشینند


در جاده ای که قدم می زنی...


قدم بزنند


می خواهند لبخندت روی لبانت نباشد


بشکنی در خود و گردابی درست کنی


با اشک هایت


می خواهند تو را با دستهایشان


در باتلاقی که خودشان گیر کرده اند


بشکنند


اما تو مصمم باش...


تو راه خودت را برو


و اعتنا نکن به تمام حسود چشمهایی


که نمی توانند موفقیت ات را ببینند

 

#رعناابرا
#رعنا_ابراهیمی_فرد

 ranaebrahimifard@

 

۱۷
تیر

 

عاشقانه هایت را در سبدی بگدار


عاشقانه هایت مهم ترین بخش زندگی ات است


به راحتی در اختیار کسی قرار نده


ثروتمندترین لحظه ها ...


لحظه هایی ست که عاشقانه هایت را تقسیم میکنی


عاشقانه هایت را در سبدی بگذار


تا هر از راه رسیده ای ...


دست درازی نکند به آن لحظه های ناب


حتی اگر توانستی ...


قفل و کلیدی برای سبدش بینداز


تا دست نااهل نیفتد


عاشقانه هایت زیبایی های زندگی ات است


بدان با چه کسی تقسیم اش می کنی


با انتخاب های غلط ...


زیبایی های عشق را به تلخی تبدیل نکن

 

#رعناابرا
#رعنا_ابراهیمی_فرد

ranaebrahimifard@

 

۱۷
تیر


خوب من...


چه اشکالی دارد کمی دیوانگی کنیم


چه اشکالی دارد از چیزهای کوچک لذت ببریم


چه اشکالی دارد گاهی بی بهانه بخندیم


اوج بگیریم در بین اندوه ها و زانوی غم بغل گرفتن ها


قهقهه سردهیم ...


انگار چیزی برای غصه خوردن نیست


چه اشکالی دارد آغوش یار را...


با منطق های اجباری امان تبدیل به پادگان نکنیم


گاهی دیوانگی لازم است


تا قرص بی خیالی را هر سه وعده نوش جان کنیم


بی بهانه بخندیم...


چه اشکالی دارد به جای باغ ...


از حیات یک اداره سیب بچینیم


چه لذتی دارد این سیب چیدن ها


در کوله پشتی های دانشجویی


همین دیوانگی هاست که خاطره می سازد


و چه چیزی زیباتر از این خاطره ها


که وقتی یادشان می کنی


لبخند ناخواسته مهمان لبانت باشد


رها کن غصه را...


مگر ماندن ما در این دنیا ابدی ست؟


کمی دیوانگی کن...


برای دلی که رنگش از اندوه پریده است


#رعناابرا
#رعنا_ابراهیمی_فرد

ranaebrahimifard@